من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

گزیده خبرها

سلام به روی ماه دوستای گلم

خوبین خوشین سلامتین؟

منم خوبم شکر خدا

دیروز مهمونی دوره فامیل های همسر بود.ساعت دوازده اماده شدیم و با نهال و سامی و مادرشوهر رفتیم.

ما اولین مهمونا بودیم و بعد از ما همه یکی یکی اومدن.

تولد عمه کوچیکه حامد هم بود و عمه بزرگه براش کیک گرفته بود و سوپرایزش کرد.کلی رقصیدیم و جلف بازی دراوردیم؛)

باهاشون خوش میگذره.بی حرف و حدیث و ادااصولن...خاکی و صمیمی...

پیششون نگران نیستی که آی فلان چیزو بگم به این بر میخوره یا بهمان کارو کنم فلانی ناراحت میشه...

پارسال هم رینه رفتیم باهاشون یادتونه؟یکی از بهترین مسافرتای زندگیم بود...خدا حفظشون کنه

نهال هم ابروهای عمه اش رو تتو کرد و بعد هم دو تا طرح برای عروس عمه اش یکی دستش یکی پاش زد و خیلی خوشگل شد...

میخواستم عکساش رو بذارم اینستا ولی دودل شدم نذاشتم...

گفتم شوهرم عکاس شده؟؟؟؟

بلللله عالیجناب حامد خان عکاسی حرفه ایی اموختن و در این کار بسیار علاقه و پشتکار دارن و از صدقه سر این علاقه هی ما رو میبرن گردش و تفریح و خودشونم عکاسی میکنن:))))

جمعه با مامانم و شیدا و مادرشوهر اینا و نهال اینا رفتیم دارآباد جاتون خالی خیلی خوش گذشت ...

همایش اقوام ایرانی بود و گروه گروه میومدن و رقصای محلی میکردن و ما هم اون پشتا یه قر ریزی میدادیم؛)

شنبه این هفته هم قراره به امید خدا بریم پره سر . با خاله ام اینا و مامانم اینا.باز هم در راستای پروژه عکاسی همسر جان ما هم یه فیضی میبریم...

انقدر هم عکسای مختلف با پوزهای جذاب و مدل به مدل از من میندازه که نگو و نپرس....دلتون آب؛)))))

راستی وقت میکرونیدلینگ گرفتم برای خودم و مامانم و نهال و مادرشوهر ...انشالله میام نتیجه اش رو میگم براتون،خودم که خیلی تعریفش رو شنیدم.

هفته گذشته هم با شیدا یه رژیم ده روزه رو شروع کردیم که شیدا سفت و سخت داره پیش میره و من اما یه چند باری ناپرهیزی کردم!البته حدود یک و نیم کم کردم اما توقعم پنج کیلو بود!!!

حالا همینجوری نون و چربی و شیرینی رو حذف میکنم و ادامه میدم باشد که رستگار گردم...

خوب اخبار چند وقت گذشته و اینده رو دادم فعلا میرم زودی برمیگردم انشالله و اخبار و سفر و رژیم و میکرونیدلینگ رو هم خدمتتون عرض میکنم.

دوستتون دارم مراقب خودتون باشین مهرتون پیشاپیش مبارک


....


سلام

مطلب قابل عرضی نیست

با اجازتون تا موضوع مهمی پیش نیاد نمینویسم

راستش از یواشکی خونده شدن از طرف فامیل به شدت دلگیرم و حداقل انتظارم اینه که وقتی میان ادم رو میخونن حداقل یه اطلاع بدن که فلانی من فلانی ام!!!اینجا پیدات کردم و خوندم....

متاسفم

من که چیز خاصی ننوشتم ،مساله سری و محرمانه ایی هم ندارم!

هر چی هست ظاهر و باطن ریختم رو داریه...

چه اینجا،چه تو فامیل،یا دوستام...

حادترین مسئله زندگیم همین قضیه بچه است که اونم حکمت خداست!من کاری نکردم که بخوام بابتش خودمو سانسور کنم!

خلاصه که دلم گرفته

از خونده شدنم ناراحت نیستم...

از بی مهری عزیزانی که همیشه باهاشون مهربون بودم،دوستشون داشتم،میان یواشکی میخونن میرن،بی اجازه بی سلام علیک....اونه که ناراحتم میکنه.

دقیقا مثل اینکه وارد خونه کسی بشی و حتی یه در نزنی،یه سلام به صاحب خونه نکنی!

جیک و پوک زندگیش رو زیر و رو کنی و بعد اهسته و رو نوک پا از خونه بری بیرون...

دیگه نمیدونم چی باید بگم...

مهربون باشیم،انسان باشیم....