سلام
منو ببخشید اگه غیبم زده بود
بچه داری وقتمو پر کرده اما بیشتر از اون سرم گرم کلاسای مجازی و امتحانای انلاین بود
دخترجونم بزرگ شده خانوم شده غذاخور شده...دیگه تمام روز دراز نمیکشه زل بزنه به لوستر
گاهی قل میخوره کل خونه رو طی میکنه اکثر اوقات هم میشینه بدون کمک!
اما هنوز چهاردست و پا نمیره
نانای هم میکنه تازه!
چهارتا دندون داره که سر دراوردنش،پدر منم دراومد....چهارشب بیمارستان بستری شد و یکهفته بعد از ترخیصش یهو سه تا دندون باهم زد بیرون!
یکماه بعدم چهارمی...
اولین مسافرتش هم رفت...دیدین که استوریاشو...
از اواها یه مدت ماما و عممممه گفت ولی بعد کلا یادش رفت و الان فقط میگه ددددد...
بدغذاست و ریزه میزه
تازگیها تو بیداری شیر میخوره و اونم کم...قبلا فقط تو خواب شیر میخورد...
هیچکسم نمیتونه بخوابونتش،موقع خوابش هر جا باشه باید بیاد پیش خودم...
شبا پیش ما میخوابه و تا صبح روشو میکنه سمت باباش.یه شب فکر کردم عادت داره به پهلوی راست بخوابه و با دوز و کلک جامو با حامد عوض کردم اما دقیقا از همون شب برگشت به پهلوی چپ :/
الانم با باباش رفته بالا خونه مامانبزرگش...خیلی یهویی اومدم اینجا سر بزنم هوس کردم پست بذارم هرچند بعید میدونم هنوز خواننده ای داشته باشم...اگر هنوز منو میخونید از این ببعد زود زود میام؛)
چقدر خوشحالم که دوباره مینویسی شمیم جون.هفته ای چندبار چک میکردم که برگشتی یا نه.فقط توروخدا دوباره نذاری بری
قربونت برم عزیزدلم
مینویسم حتما ولی اخه چیز خاصی ندارم
کرونا نمیذاره عین ازم زندگی کنیم که
ای جانم ، چه عاااالی که اومدی واز پرنسس نازنازی واسمون نوشتی
شرکنده که دیر اومدم
مرسی که هنوزم میای اینجا
هر روز صفحه اتو باز می کردم به امید پست جدید
شاد باشی
عزیزدلم
قربونتون برم انقدر محبت دارید
حاااااااااضر
ای جاااانم
خوش تومدی با خانم خانمها، شمیم یه کم میگی اطرافیان چی میگن و چطور برخورد میکنن
من قصددارم یه نینی به فرزندی قبول کنم ، خیلی نگران فامیل هستم
مرسی لاله جان
بهترین کار دنیا رو میکنی
ببین انقدر این بچه انرژی مثبت داره همه تا حتی دایی من که آدم جدی و توداری هستن عاشقش شدن و قشنگ قربون صدقه اش میرن!!!
از خانواده خودم و حامد که دیگه نوشتم و هلاکش هستن...
بعد یه چیزی که برا خودمم جالبه،پریروز که رفته بودم دنبال کارای شناسنامه اش،با خودم میگفتم من اینجا چیکار میکنم؟واقعا من این بچه رو به دنیا نیاوردم؟؟؟؟
بعد هممممه اینو بهم گفتن،یه زمانی که حرف شناسنامه یا این دوره ازمایشی میشه بهم میگن بخدا ما اصلا یادمون رفته یا اینکه اصلا باور نمیکنیم این بچه فرزندخوانده باشه.
در کل که لاله جون من تا حالا هیییییچ کلمه ای که دلسرد یا ناراحتم کنه از اطرافیان نشنیدم،هر چی بوده عشق بوده و عشق
امااا...حتی اگر هممممه دنیا هم باهام مخالفت میکردن حاضر نبودم بخاطرشون از کارم منصرف بشم و حسرت مادر شدن رو یک عمر با خودم به دوش بکشم...
برات ارزوی بهترینها رو دارم
مدامچک میکنم و نمینویسیخیلی دلم میخواد از حال و احوالت بخونم مامان خانوم
اگر دوست داشتی ایدی اینستا برام بذار جیگرخانم رو ببینم
الهی
از این ببعد مینویسم زود زود قول میدم
اینستا هم mamanyekta رو سرچ کن البته عکس کاملش رو یکی دوبار بیشتر نذاشتم بخاطر حفظ حریم شخصی خودش...
عزیزم اگه ممکنه آیدی اینستاتون رو بذارید،بوس بوس
Mamanyekta
سلام شمیم جان
لذت می برم از خوندن حس های خوبت و شادی هات. خیلی اینجا سر زدیم تا شاهد همین خوشحالی هات باشیم.
خدارو شکر.
جان جان
مرسی که هنوزم هستی
ما رفیق نیمه راه نیستیم. هیچ جا نمیریم همینجا هستیم
یار باوفا به شما میگن بخدا
خیلی فداتونم
خدا حفظش کنه براتون
ممنونم عزیزدلم
میخونیم تند تند پست بذار
مثل قدیم با جزییات
الهی خدا حفظش کنه...
چشم چشم
سعی میکنم دوباره روزانه بنویسم
هورااااا بلاخره اومدی
درست چشمم خشک شد تا بنویسی ولی امیدم رو از دست ندادم
بگردم الهی
مرسی که هنوزم همراهم هستید
میخونیم
قربونتون برم