من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

دسته گل های من

بچه ها

تصمیمون رو گرفتیم و انشالله فردا میریم گل دخترامون رو میبینیم

به مددکار بهزیستی زنگ زدم و گریه کردم و التماسش کردم که تا فردا مراقب دخترام باشه 

میام سر فرصت مینویسم 


نظرات 47 + ارسال نظر
فرناز بانو شنبه 16 آذر 1398 ساعت 16:55

شمیمم ... دختر روزای سخت ... این روزا میگذره و بهترینها در انتظارته ... شک نکن ... شمیم ... به قسمت معتقدی؟؟؟؟
من مطمئنم که خدا پاداش صبر و استقامتتو بزودی زود و خیلی عالی نصیبت میکنه ... مطمئنم ...
قسمت ... قسمت ... قسمت ...
لطفا هیچوقت نا امید نشو ... بهترینها در راهند


راضیم به رضاش

سسسسسسسسسسسسسسسسس پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 11:56

ملیکا پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 04:56

سلام شمیم جان

رحمتی بی علتی بی خدمتی
آید از دریا مبارک ساعتی

خدا بیامرز مامانم همیشه این شعرو میخوند:
کار سازِ ما به فکر کار ماست
فکر ما، در کار ما آزار ماست

رها چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 23:43 http://golbargesepid.parsiblog.com

ای بابا ای بابا
الان پست اشتی جون رو دیدم
خداوند بهترینش رو براتون رقم بزنه انشالله

رها چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 23:37 http://golbargesepid.parsiblog.com

ای وای من
چرا چی شد؟؟؟
من فکر کردم ....
چی بگم...

رها چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 21:55

وای خدایا
شوک شدم از خبر دو قلو بودن دختراتون
خدا رو شکر خداروشکر
چه عالی که دختراتون رو با اغوش پر مهر مادرانه پذیرفتین
چه انتظار طولانی بود و چه اتفاق هیجان انگیزناکی رو خدا براتون رقم زده
من خیلی وقته شما رو میخونم از وب آشتی جون
هیچ وقت پیام نذاشتم پوزش
ولی همیشه امیدوار و چشم انتظار امروز بودم که نی نی تون رو بغل کنین و خدا رو شکر که این اتفاق افتاد

نیفتاد

ترانه چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 17:01

شمیم جانم از وبلاگ آشتی متوجه ماجرا شدم فقط یک چیز رو مطمئنم تاریک ترین قسمت شب دم صبح مطمئنم بهترینها در انتظارته نا امید نباش خدا هوای همه بنده هاشو داره ایمان داشته باش که قطعا کمکت میکنه و بهش توکل کن

سمیه چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 16:47

شمیم .... درست میشه .. توکل به خدا ..

آرزو دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 23:51

مجبورم تو چندتا کامنت بگم چون همه رو یه جا تایید نکرد
خانواده ی دوم خانواده ای بودند که از یه خانواده پرجمعیت دیگه که مادر دوباره دوقلو باردار بود بچه هاشونو گرفتند .همیشه می گفت اصلا تصور دوقلو نمی کردم و همش می خواستم یکیشونو بردارم که لحظه ی آخر تصمیم گرفتیم دوتاشونو برداریم .می گفت پدرمون دراومد واقعاااا سخت بود ولی به ۳ سالگی که رسیدند همش خدا رو شکر می کردم که دوقلو برداشتیم واقعا لطف خدا بود .حالا هم بازی هستند و دغدغه هام کمتر شده.الان ۱۰ ساله هستند بچه ها.
خانواده ی دیگه هم بودند که بچه دار گمی شدند درعوض خواهر خانم زیاد بچه داشت و یه دفعه که دو قلو بود اینا یه قل رو برداشتند که همش میگن ای کاش ایتا رو از هم جدا نکرده بودیم و وقتی هم که دختر بزرگ شد و ماجرا رو فهمید گفت می خوام برم با خواهرم و خانواده ی اصلیم زندگی کنم.
نترس عزیزم. دوقلو دختر عاااااالیه. اگر هم به خاطر هزینه هاش میگی در شرایط عادی امکان این که بعد از ۴_۵سال پدر و مادر هوس یه بچه ی دیگه کنند زیاده.پس نگران نباش.

آرزو دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 23:42

سلام عزیزم.من چند وقتیه که وبلاگتو می خوندم ولی تا حالا نظر نذاشته بودم چون واقعا نمی دونستم چی بگم ولی حالا گفتم شاید تجربه های اطرافیانم به دردت بخوره.ما چندتایی خانواده اطرافمون هست که بچه دار نمی شدن یکیشون از یه خانواده ی پرجمعیت که خانمه دوقلو بارداربود یه قل رو برداشت.ماشالله بگم به دخترش امسال رتبه ی عالی کنکور رو آورد.اما مادره اوایل همش می گفت بچه ام تنهاست ای کاش اون روز جفتشون رو برداشته بودم یاوقتی خردسال بود دوباره اقدام می کردم برای یکی دیگه.اینم بگم دختره نمی دونه

الی دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 14:17 http://mamanemicrooei.blogfa.com/

وای خدا دوقلو عزیزم خوشحالم برات...

نرگس دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 13:58 http://azargan.blogsky.com

سلام گلم
وای من تازه متوجه شدم قراره دوقلو بیارید چقدر باحال وقشنگ ایشالا به سلامتی ودل خوش

شیرین یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 23:57

الهی هزاران هزاربار شکر مامان شمیم

زینب یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 14:32

عزیزم مبارکتون باشه. این که عالیه. خدا چه خوب خواسته براتون

فرشته یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 14:18

عزززییییزم، دست خدا به همراهتون

لیلی یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 12:35

راستی اسم وبلاگتم دیگه باید عوض کنی
مامان دوقلوها در استانه تموز گرم و سوزان

لاندا یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 11:44 http://dailyevents.blogsky.com/

شمیم جان بیا بده خبر قشنگه رو. از دیروز تا حالا تو فکرتم یه سره.

مریم یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 10:26

وای دختر،اشک من یکی که خودم دو تا بچه دارم دراومد،مبارکت باشه. الهی که عاقبت به خیریشونو ببینی. خدا پشت و پناهت باشه. نمی دونی دو قلو چقدر شیرینه. خیلی مورد لطف و رحمت خدایی. خیلیییی

فروغ یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 09:43

همیشه میخونمت و اولین باره که کامنت میذارم. خیلی دوستت دارم عزیزم. امیدوارم خداوند به مالتون برکت بده که دوتا دختر خوشگل رو با هم بزرگ کنین.

ارکیده یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 04:06

شمیم عزیز بهترین تصمیم رو می گیرید.
من تا به حال برای شما پیام نذاشتم. ولی این مدت به خاطر اینکه دارم پروسه فرزندخواندگی رو پیش می برم (و به خاطر اینکه مشکلی برای بچه دار شدن نداریم شرایط یه خورده پیچیده تر شده برامون ) با دوستانی آشنا شدم که همینطور دو قلو و یا سه تا خواهر و برادر همزمان رو قبول سرپرستی کردند و با گذشت یکی دو سال از این اتفاق بلا استثنا باور دارند که به قدری زندگی شیرینی های عجیبی براشون پیدا کرده که دلشون حتی باز هم فرزند دیگه می خواد.
مطمئن هستم که خود خداوند بهترین ها رو در این مسیر دیده که سرنوشت کودکان رو با زندگی شما گره زده.

نسترن یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 02:31

خیلییییی برات خوشحالم شمیم جاااان....خدا برات حفظشون کنه

ویرگول یکشنبه 10 آذر 1398 ساعت 00:15 http://Haroz.mihanblog.com

چشمتون روشن عزیزم
لذت ببرید حسابی از وجود دخترهای گلتون

گلریز شنبه 9 آذر 1398 ساعت 23:52

سلام
ان شاءالله هر چی که خیره پیش بیاد براتون

الهام رضایی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 22:50

وای وای چقدر شاد شدم من تو اداره سه تا همکارم دوقلو دارند تازه یکیشون دوباره زایمان کرد وتا دیگه هم می خوان دوباره بچه دارشن حسابی عیالوار شدی به امید خدا با خودشون روزیشون را می یارن با یه عالمه خیر و برکت الهی آمین

اکرم شنبه 9 آذر 1398 ساعت 22:33

وای شمیم جونم .....چقدر شوکه شدم .ولی نمی‌دونم چی بهت بگم من که خیلی ذوق دارم خدایا شکرت .هر چی خیره خودش سر راهت قرار میده .بعد این همه سال و انتظار.کی فکرش رو میکرد .توکل به خدا کن و بهترینها رو ازش بخواه که برات میسر کنه و در آخر گفتی کسی تبریک نگه از الان ولی من که غش و ضعف کردم براشون مادر جان

فرناز شنبه 9 آذر 1398 ساعت 22:24 http://ghatareelm.blogsky.com

منم الان ذوق دارم همش بهتون فکر میکنم و اتفاقاتی که قراره فردا بیوفته

آبانه شنبه 9 آذر 1398 ساعت 21:45

هر چی لطف و کرم خدا باشه. ما تسلیم حکم و خواست خداییم
همه واست دعا میکنیم شمیم

سایه شنبه 9 آذر 1398 ساعت 21:44

تبریکککک
من شما رو از وبلاگ اشتی جون میشناسم تا حالا نشده براتون پیام بزارم
نگران نباشین خدا روزی رسونهدخترهام که عشششقن عشق
من خودم دوتا دارم اصلا خونه بدون دختر رنگ و بویی نداره حالا دوتا هم باشن ک عالیه

سمیرا شنبه 9 آذر 1398 ساعت 21:16

از ته ته دلم واسه خودت و همسر و دخترات آرزوی خوشبختی میکنم قدمشون حتما خیره
دلم آزوم شد اصن عزیزم

سارا شنبه 9 آذر 1398 ساعت 20:02

شمیم من ازت ممنونم که پذیرفتی. چون به دلایلی یکی دو سالیه که با بچه هایی رو به رو هستم که به هر دلیلی از خانواده ها گرفته شده و به بهزیستی سپرده میشن. اگر بدونی سرنوشت این دو قلوها و خواهر و برادرهایی که به زور بهزیستی از هم جدا میشن چقدرررر تلخه، با قدم هایی محکم تر میری جلو. امیدوارم خدا برکتی به پول و سلامتی و شادی های زندگیت بده که با انرژی هر جفتشون رو خوشبخت کنی عزیز دلم

ستاره شنبه 9 آذر 1398 ساعت 18:22

آخیش بالاخره یک خبر خوب تو این روزا شنیدیم

سمیه شنبه 9 آذر 1398 ساعت 18:01 http://lucydays.blogsky.com

سلام شمیم جونم
خیلی خیلی مبارکه نمیدونی چقد خوشحال شدم
خدا حفظشون کنه
بهترین هدیه های خداوند

فرناز شنبه 9 آذر 1398 ساعت 17:59

وای چقدر عالی خیلی خوشحال شدم خداروشکر

لیلی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 17:15

واییییی خدای من مبارکککک باشه خیلی خوب کاری کردین که قبول کردی
دوتا فرشتهههه

مهسا شنبه 9 آذر 1398 ساعت 17:01

ای جااانم

مامان ارسام شنبه 9 آذر 1398 ساعت 16:10

ای جاننننننننننننننننننننن انشالله بهترین ها برات اتفاق بیفته

سورین شنبه 9 آذر 1398 ساعت 15:59

وقتی وبلاگ شما را می خواندم و اسم دخترتون را خواندم همیشه در ذهنم دو تا بودن یکتا و یگانه . نمی دانم واقعا چرا این دو تا اسم و دو تا دختر بچه با هم در ذهن من بودن

Lili شنبه 9 آذر 1398 ساعت 15:49

وای موهای تنم سیخ شد.یعنی ادم تو کار دنیا میمونه.هر چی خیرهمارو بی خبر نذار.

nisa شنبه 9 آذر 1398 ساعت 15:47 https://nisa.blogsky.com/

از بس که خوبی خدا برات دو تا فرستاده. من از خوشحالی گریه کردم. خوشبحالت قدرشون را بدون. قدمشون مبارک. بهت تبریک می گم. تبرییییک. مامان مهربون.

فریبا شنبه 9 آذر 1398 ساعت 15:46

انشالله عزیزم و به سلامتی.قدمشون پر خیر و برکت باشه براتون

لاندا شنبه 9 آذر 1398 ساعت 14:06

ای جانم. به سلامتی. چقدرررررررر خوب. خدا برای هم نگهتون داره

آشتی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 13:34

رفتم به هیجان آذر 89 که مانی میخواست دنیا بیاد. که من از اول آذر نمی دونستم دقیقا کی میاد. چه روزی و چه ساعتی.
و دخترهای تو اگرچه متولد فروردین هستند ولی ما توی آذر خیلی انتظارشون رو کشیدیم. یه انتظار کشیدیم برای دو تا دختر.
تو دلت میخواست توی یه بانک جایزه ببری ولی دو تا حسابت جایزه برد.

آشتی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 13:31

شمیم عزیزم
الهی بهترینها پیش بیاد. تو بده دست خدا، اون خودش بهترینها رو پیش میاره. ما فکر می کنیم تصمیم گیرنده ماییم. خودش همه کاره است. اون روزی که دخترها دنیا اومدند، مال تو بودند....

ژاله شنبه 9 آذر 1398 ساعت 13:18

وای چه کار خوبی کردی شمیم جون.خدا شما رو برای بچه ها و اونا رو برای شما حفظ کنه.من از خدام بود دوقلو میداشتم.

فاطی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 12:50

عزیزم مطمئنم هر تصمیمی بگیری بهترینه,
واز خدای مهربون میخوام خیر و صلاحت رو برات رقم بزنه
به خدای مهربون می سپارمت

سحر شنبه 9 آذر 1398 ساعت 12:36 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

شمیم شمیم اشک من چرا در می یاری
هزاربار مبارک
خدا هر چهارتاتون حفظ کنه
دوست صمیم ام بعد چندسال دوقلو بارداره و من به قدری خوشحال بودم که حد نداشت
خودمم دوقلو دارم و می دونستم دوستم عاشق دوقلو وقتی اومد دیدن بچه ها دعا کردم خدابهش بده و خداروشکر داد.
و الان اینجا می یام می بینم دوقلو ناز دارن می یان پیش ی دوست دیگه ام اشک شوق می ریزم و باید بگم امروز من تو ساختی دختر
از صبح به خدامی گفتم امروز ی روز عااالی خبر خوب برسون خدا
اولیش رسید خدایا شکرت

هما شنبه 9 آذر 1398 ساعت 12:31

سلام عزیزم الان دارم با گریه مینویسم خدارو شکر که بدلتون انداخت که دو تارو بگیرید حکمتی تو کار خداست که این دوتافرشته رو سر راهت قرار داده تو فرشته ای فرشته خدارو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد