من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

عروسکم تولدت مبارک

امروز تولدشه

از وقتی یادم میاد تو حسرت داشتن نی نی کوچولویی بودم که خواهر یا برادرم باشه!

مامانم بعد من بچه دار نمیشد و به خاطر گریه ها و بیقراری های من خیلی دکتر و دوا رفت اما نمیشد...

تا اینکه کلاس پنجم دبستان بودم که اعلام کرد خسته شده و دیگه دنبالش نمیره...

منم نا امید شدم و حسرتم رو گذاشتم گوشه دلم و تصمیم گرفتم بیشتر از این مامان و بابام رو عذاب ندم!

روزهای تنهایی گذشت و گذشت تا یه روز تو سال دوم راهنمایی تو نمازخونه مدرسه امون جشن میلاد امام حسین بود.

اون روز تو قلبم یه نوری بود که بهم امید میداد که نی نی کوچولویی در راهه...یادم نیست مامانم در مورد عقب جلو شدن عادت ماهیانه اش چیزی جلوم گفته بود یانه!ولی من یادمه با اطمینان به دوستام گفتم مامانم بارداره و هیچ ترسی از این نداشتم که دروغگو بشم!

باز یادمه مامان عقب انداخته بود حالش خوش نبود از لک صورتی حرف میزد و من دل تو دلم نبود...

روزی که جواب ازمایشش رو گرفت ،روزیکه سونوگرافی رفت هیچ وقت یادم نمیره ...شادترین خواهر رو زمین بودم...

نه ماه استراحت مطلق مامان،من مثل پروانه دورش میگشتم،خونمون نزدیک خونه خاله بود و زحمت هامون گردن خاله...

همون سال شب عید بابا کلیه اش رو به عموم اهدا کرد.از یه طرف مامان استراحت بود از طرفی بابا خوابیده بودکارهای خونه و رسیدگی به مامان و بابا با من و خاله بود. یادمه خرید عید اون سالم رو به اصرار مامان با زنداییم انجام دادم...

پر اضطراب ترین نوروز،برای من نوروز ٧٦ بود اما گذشت...

بعد از عید خریدهای نی نی شروع شد،قربونش برم وسیله هاش همه رو سفارش دادن خواهر دوست مامان از آلمان خرید و فرستاد.

تا بالاخره روز ١١ مرداد سال ١٣٧٦ ساعت ١١ ظهر نی نی جون تپل و مومشکی ما قدم به دنیامون گذاشت و خونمون  رو شاد و پر امید کرد.

وقتی از اطاق عمل بیرون اوردنش یه تصویر تار ازش به خاطر دارم کپل و خوششششگل!اشکام نمیذاشتن صورتش رو واضح ببینم ...

یه خانوم پرستار از تو اطاق عمل اومد بیرون و تو جمعیت بلند صدا میزد دختر مامان شمیم کیه؟؟؟

من دویدم جلو گفتم منم منم!

گفت مامانت میگه برو خونه خسته نشی!!

الهی فداش شم،تو ریکاوری موقع بهوش اومدن تو هذیوناش تو فکر من بود...

القصه بیست سال پیش در چنین روزی من به آرزوم رسیدم حالا که اینا رو مینویسم از ته دلم از خدا میخوام بازم در حقم مهربونی کنه و ابن بار دخترم رو بهم ببخشه...روا نیست یه نفر همه عمرش رو در حسرت یه چیز باشه!


نظرات 28 + ارسال نظر
نسرین چهارشنبه 15 شهریور 1396 ساعت 21:47

سلام امروز دومین بار بود اومدم بلاگتون سر زدم. خانم عزیز خواهش می کنم برای بچه دار نشدن غصه نخورین. از زندگیتون لذت ببرین. خدا رو شکر کنین واسه هر لحطه. من خودم سی و یک سالمه بچه ندارم. می تونم بچه دار بشم اما از بس غصه دارم دیگه جایی براش نمی مونه. دختر خواهرم سه سال پیش سرطان گرفت و تا الان شش بار عملش کردن. سه بار عود کرده. پاشو قطع کردن. من اونو مثل بچه ام دوست دارم و الان دنیا برام در سیاه ترین حالتشه.
خواهش می کنم دیگه ناراحت نباشین. از ته دلم براتون دعا می کنم که به آرزوتون برسین ولی تا اون موقع غم به دلتون راه ندین.

الهی بگردم برا اون طفل معصوم
نه عشقم ناراحت نیستم و راضیم به رضای خدا
خدا هر کسی رو به اندازه طاقتش ازمایش میکنه خدا به دل بزرگتون صبر بده و برای اون بچه معجزه کنه

زهرا همدانی چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت 13:13

چون بازم زهرا داریم من از این به بعد با نام شهرم کامنت میزارم
فقط خواستم بگم شمیم جون ما خوانندگان وبلاگت هم تو رو خیلی دوست داریم و برات از خدا میخایم اگه به صلاحته حاجت روا بشی

فدای تو بشم من
میدونستی من عاشق شهر همدان هستم؟
تمام خاطرات کودکی من تو شهر شما،روی شیر سنگی،تو مغازه های میدان باباطاهر،عباس اباد،سر استخر،هگمتانه،امامزاده کوه.....اووووف که چه شهر باصفایی دارین

سرن سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 02:09 http://serendarsokoot.blogsky.com/

الهی که به زودی برسی به آرزوت عزیز دلم!

تولد خواهر عزیزت هم خیلی مبارک

فدای محبتت

قاصدک دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 10:18

انشاالله به زودی یکی از فرشته‌ها ساکن خونه‌ی شما میشه :))
توکل به خدا ..

انشالله
ممنونم از لطفتون

آشتی شنبه 21 مرداد 1396 ساعت 14:40

سلام عزیز دلم. سلام قشنگم.
تولد خواهر نازنینت مبارک باشه.
ما میاییم و تولد دختر قشنگت رو هم تبریک میگیم. من ایییییییییییییمممممممممممممممممممممان دارم.

ایشالاااااا
تولد هانا جون که شما دعوتی باید بیای برقصی

sara سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 10:18

سلام عزیزان: کسی رو نمیشناسید بچه بخواد به فرزندی بگیره ؟
میشه لطفا از دورو بریاتون سوال کنید و به من خبر بدید ؟
یه دو قلوی پسر یک روزه هستن که پدر مادرشون نمیخوانشون ، میخواستن بذارنشون تو خیابون ...کلی خواهش کردیم نگهشون دارن شاید یه خانواده پیدا کنیم بچه هارو بخوان ...اگر میتونید لطفا پیگیری کنید شما هم ...ممنون

خانم ابراهیم زاده09123435741بابت بچه درصورت تمایل تماس بگیرید..توی تمام گروه هابفرستین باتشکر..

سلام عزیزدلم
ممنون از محبتت که به یادم بودی
ولی متاسفانه یا خوشبختانه این پیام صحت نداره ،پیگیرش شدم ولی اصلا همچین چیزی وجود نداشت!
بازم یه دنیا تشکر از توجهت

الی دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 17:03

انشاالله نوبت خودت بشه گرچه همین الان بدلم افتاد که خیلی خیلی زود اتفاق می افته به امید خدا شمیم جون

ممنون از محبتت

[ بدون نام ] دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 12:48

شمیم جون حسنای ناز من در 11 مرداد 1395 ساعت 11 به دنیا اومد.

ای جوووون دلم خدا بهت ببخشه حسنای قشنگمو
تولدش حسابی مبارک

[ بدون نام ] دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 12:29

تولد خواهر کوچیکت مبارکه شمیم جون من همیشه به امید روزی وبلاگت رو میخونم که بیای و از بچه دار شدن خودت هم بنویسی. میبوسمت عزیزکم

قربونت برم الهی
ممنون که محبت داری

گیسو دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 12:09

ایشالا خیلی زود این یکی آرزوت هم برآورده می شه.

تولد خواهرتونم مبارک باشه.

ممنونم گیسو جان

ندا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 11:06 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

وای شمیم جانم چه با احساس بود این پست.
تولدش مبارک. به تو هم تبریک میگم که خواهرشدی و خواهردار شدی.
من دختر آخرم. خودم میدونم کسی منتظرم نبوده الانم خواهرایه خوبی ندارم متاسفانه(حالا نیست که برادرام خیلی خوبن از خواهرا ایراد میگیرم)
چقد خوب که مادر و پدرت هم سنگ تموم گذاشتن.

انشالله به زودی خبر مادر شدنت رو بدی.

ندا جوووونم تو که عزیزدل خودمی خودم همش منتظرتم عشششقم
فدای تو

شیرین یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 20:56

خیلی خوشحال شدم که رمزی نمینویسی شمیم مهربون
خدا شما دو تا خواهر نازنین رو به همدیگه ببخشه
از خط آخرت دلم گرفت اونجایی که گفتی روا نیس یه نفر همه عمرش در حسرت یه چیز باشه
از صمیم دل آرزو میکنم خیلی خیلی زود تو هم مامان بشی

مرسی شیرین جانم
خدا نکنه دلت بگیره نمیخواستم ناراحت بشین
تو لطف داری قربونت برم

آبانه یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 17:36

قربونت برم من وقتش میرسه. از لطف خدا ناامید نباش قشنگم

جون دلم
حتما همینطوره عزیزم
من رو تو دعاهای خالصانه ات یاد کن عزیزدلم
افتخار میکنم به دوستی هرچند کم و مجازی با خانومی به گلی شما

فریا یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 11:38

تولد خواهر گلت مبارک،بهترین ها قسمتش،چه قشنگ نوشتی اشکام اومد

قربون اشکات
ممنون عزیزم

سسسسسسسسسسسسسسسسس یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 08:17

سلام
چقدر از نوشته هات لذت بردم. سرشار از انرؤی بود.
آمین. انشا الله نوبت تو

مرسی از لطفت

سارا یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 01:20

شمیمممممم؟! با عرض پوزش بگیرم بزنمت؟! تو همچین معجزه ای رو از نزدیک لمس کردی و بازم نگران میشی؟؟!
تولدت خواهر گلت مبارک عزیزم. ایشالا این دختر گل (خواهرت) هرچه زودتر خاله بشه.
چهل روز سوره حشر رو بخون. تو روشنایی روز. شروع چله ات تو پاکی باشه و مهم نیست که بعدش به دوره ات می افته. فقط حتما تاریخ بزن که چله ات عددش بالا و پایین نشه. و یکی هم چله بسم الله. اینجوری که چهل روز روزی چهل تا بسم الله الرحمن الرحیم بگی. برو شروع کن که دست پر برمی گردی از پیش خدا

سارااااا
نمیتونی منو بزنی!!!دستت بهم نمیرسه
قربونت برم معجزه زیاد دیدم تو این مدت کوتاه اما چه میشه گفت!!انسان فراموشکاره و ناشکر...
حق با توست مهربونم
ممنون از پیشنهاداتت و حتما انجامشون میدم به امید خدا

ملیکا شنبه 14 مرداد 1396 ساعت 20:06

سلام شمیم جان
قربون دلت و عشقت، خدا عاشق توست،
کجا این همه ذوق و عشق رو میشه پیدا کرد...
به گفته قرآن دنیا لهو و لعبى بیش نیست...
نور دلتو روشن نگه دار،
همین نور و عشق توست که غوغا میکنه...
عزیز خدایى... حرف زدن هاتو با خدا قطع نکن و خسته نشو...

ملیکا جان
چه کامنت قشنگی برام گذاشتی دلم گرم شد هرچند فکر میکنم خیلی به من محبت داری و این از لطف توست

یلدا نگار شنبه 14 مرداد 1396 ساعت 11:50 http://yaldanegar.persianblog.ir/

انشااااله انشااااله عزیزم.تولد خواهر جانت خیلی مبارک

مرسی عزیزدلم

آذر شنبه 14 مرداد 1396 ساعت 10:39

سلام شمیم جان منظورم عدد تصویر برای ارسال کامنت هست
شرمنده اونروز اونقد هول شدم یادم رفت تولد خواهرتونو تبریک بگم
انشالا تولدش هزاربار مبارک و انشالا سال بعد تولدشو با داشتن یه تودلی یا یه نی نی ناز جشن بگیرید.

اهان عزیزم اخه اون کد رو فقط شما میبینی من نمیبینمش ولی چه جالب بوده!!
قربونت برم اذر جان لطف داری سلامت و پاینده باشی بانو

حانیه شنبه 14 مرداد 1396 ساعت 03:27

سلام شمیم جان ایشالله تاسال دیگه این موقع گل دخترت بغلت باشه

سلام عزیزم
ایشالااااااا

nasim شنبه 14 مرداد 1396 ساعت 01:51

ایشالا که بزودی یه کنجد میاد تو دلتون

ایشالاااا خدا ازت بشنوه

آذر پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 15:41

سلام شمیم جان
من همیشه میخونمت اما کم کامنت میزارم
این نوشته ات مشخصه که از ته دلت نوشته شده
شک نکن تاقبل 1400 میای وواز خاطره روزی مینویسی که در انتظار نی نی بودی و اونلحظه خداروشکر میکنی که نی نیت پیشته
انشالا به حق این روز عزیز امام رضا جواب دلتو بده
من همیشه میگم امام رضا پیش خدا وساطتت کنه و جواب ارزوهامونو بده
الهیی شماهم بزودی به ارزوت برسی عزیزم
چه جالبه عدد رمز اینه 38888
چهارتا هشت.انشالا خودش نشونه باشه

سلام عزیزم
ممنون که وقت میذاری
به امید خداااا
عدد رمز چیه عزیزم؟من متوجه نشدم میشه توضیح بدی؟

ani پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 09:45

تولد خواهر کوچیکه مبارک
من خودم خواهر کوچیکه هستم اما فک نکنم خواهر و برادر بزگترم این همه ذوق داشتن برام!

مرسی عزیزم
اخی خواهر کوچولویی!حتما دوق داشتن شک نکن!!!حالا ممکنه به رو نمیارن

زهرا پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 03:38

چقد عجیب بود تفاوت سنی منم با خواهر اخرم ۱۲ ساله اونم دی ۷۶ به دنیا اومد با این تفاوت که ما ۴ خواهر شدیم هیشکی هم خیلی دلش نتپید برا اخری ولی الان خیلی دوسش دارم من مطمینم تو بچه خودتو بغل میکنی وقتی خدا به منه بی لیاقت ۲ تا دختر داده چرا نباید به توی مهربون بده خدا بهت میده تو هم انقد به بچه عشق میدی که خوشبخت ترین بچه دنیا بشه

خدا نکنه بی لیاقت باشی این چه حرفیه!!!!
خدا دخترای گلت رو حفظ کنه تو لباس عروسی ببینیشون

فریبا چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 18:26

عزیزم از ته ته قلبم آرزو می کنم هرچه زودتر در آغوش بگیریش

انشالله عزیز مهربونم

فرناز چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 18:21

من یه خواننده خاموشم که فقط چند ماهه میخونمت ولی الان یه حسی بهم گفت که به زودی تو هم نی نی دار میشی مثل همون حسی که خودت نسبت به مامانت داشتی. ممکنه مسخره بیاد به نظرت ولی من کاملا به حسم ایمان دارم

ممنونم
خاموش و روشن فرقی نمیکنه ،قدم روی چشمام میذاری و به وبلاگم میای
اصلا هم مسخره نیست منم بهت ایمان دارم و همین بهم امید میده

سحر چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 16:20

ای جانم خدا حفظش کنه چه خواهرعاالی هستی تو. سال ۷۶نوروز بود که خواهرزاده منم به دنیا اومد چقدر حس خوب و عشق بود تو متنت

چه جااالب خواهرزاده ات هم سن خواهر منه
خدا حفظش کنه
فدای تو بشم عزیزم

نسیم چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 12:26 http://nasimmaman

قربونت برم من الهی.....الهی هزار سال با خواهر خوشگلت زندگی کنی..تو مهربون ترین خواهر دنیایی

خدانکنه عزیزدلم
نه واقعا دوستم راستش من بخاطر اختلاف سن زیادمون همیشه مثل مامانای سختگیر بودم فکر نمیکنم خواهر خوبی بوده باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد