من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

بی پولی در بهااااار

یاالله  

سلام علیکم 

خوبین خوشین سلامتین؟ 

شکر خداااا 

بچه ها من خوبم  مشکلی هم نداشتم بیحوصلگیم هم بیشتر تنبلی بود تا بیحوصلگی...یکم کرخت شدم مال فصله خودم میدونم. 

همش دلم میخواد یه گوشه بیفتم چرت بزنم! 

القصه...بریم سراغ تعریفی ها... 

هفته گذشته تقریبا هرروز ناهار خونه بابام اینا بودم و بعدازظهر عازم خونه خودم.یه روزش هم یادمه مامان و بابا باهام اومدن تا منو برسونن سرراهمون هم رفتیم بستنی خوردیم.راستش سر همون قضایا که گفتم قراره بشه؟! و نشد....اعصاب مصابمون قاطیه.... 

تو این هیرو ویر یه فقره شکایت و شکایت کشی هم از طرف مغازه بابا پیش اومده که دیگه قوز بالا قوزه... 

تازه قرص های ال دی ام هم داره تموم میشه و هفته دیگه دوباره باید برم کلینیک برای شروع پروسه ای وی اف....و خدا میدونه که چقدر بی پوووولم 

این ماه هزینه زیاد داشتیم از کادوهای روز پدر که برای باباها پیراهن ترک اصل خریدیم خدا تومن...تا کادوی سامی...تا تفریحات ناسالم و سالم و اوووف برق ماشین هم به مشکل خورده و سوییچ رو که میچرخونی خود به خود برق پشت امپر قطع میشه! 

حالا تو اینهمه هزینه نهال خانم هم فیلش یاد هندوستون کرده!میگم خدمتتون: 

تو عید من نشسته بودم رو کابینت نهال و داشتم استعمال دخانیات میکردم و فوت میکردم تو هود...بعد که تموم شد اومدم بپرم پایین که چشمام ندید و با مخ رفتم تو سطل پدالی نهال!از اینا که تی چرخشی دارن....گذاشته بود پایین کابینت که ندیدمش! 

خلاصه سطله شکست .اون که هی گفت فدای سرت و اینا وتازه ناخن پای خودمم برگشت و ضعف کردم... 

به نهال گفتم برو از اون جایی که خریدی یه دونه برا من از اینا بخر.گفت اگر میخوای بدی به من نمیخوام و محاله و من اصلا سطلش رو استفاده نمیکردم و.... 

گفتم نه !خودم میخوام و لازم دارم و حتما برام بگیر... 

اون روزها پول داشتم!!!!!!!ولی.....دیروز نهال رفته بود خریده بود و البته قسطی گرفته بود اما پیش قسطش رو مجبور شدم بدم و عرررررررر 

از طرف دیگه خونه پدرشوهر بودیم دیروز ناهار.ییهو جو همه رو گرفت و گفتن بیاین بلیط بگیریم شب بریم تیاتر.خلاصه طبق معمول که کارای اینترنتی پای شمیم هست من رفتم و رزرو کردم هم برای خودمون و پدرشوهرم اینا و هم بابام اینا.یازده نفری دیشب رفتیم تیاتر! 

خدایی خیلی خوش گذشت خیلی شاد بود و من و شیدا و نهال خودمون رو تیکه پاره کردیم بس که جیغ زدیم و دست زدیم!بابا و پدر شوهرم پشت سرمون نشسته بودن و ما بی ملاحظه به شوخی های رکیک میخندیدیم!!!! 

از اونجا اومدیم بیرون و بابا گرسنه بود و پیشنهاد داد بریم شام بخوریم.هرجا رفتیم اون ساعت شب غذا نداشت و اخرسر یه جیگرکی پیدا کردیم و تو خیابون میزهارو بهم چسبوندیم و دلتون نخواد تا میتونستیم دل و جگر و دنبه و خوش گوشت خوردیم.تازه اونا که تموم شد قارچ کبابی ها و جوجه ها و گوجه ها رسید... حالا گریه ام برای چیه؟  

اخه حامد نذاشت هیچ کس حساب کنه و خودش رفت کارت کشید و هی هم سفارشششششش میداد!!!!!!!!! 

بخدا من خسیس نیستمااااا...همیشه هم استقبال میکنم از مهمون کردن خانواده هامون!!!!!!! 

الان دارم میگم براتون که تو این دره بی پولی چه خرج هایی هم روی دستمون افتاده!!!!!!!!!!!! 

حالا اینا که برای گذشته بوده.فدای سرمون.اصن نوش جونشون...... 

چهارشنبه قراره بریم شمال بگید واویلاااااااااااااا 

سه شنبه قرصام تموم میشه و بلافاصله از شمال برگردم باید بیفتم دنبال دکترو دوا و اون کلینیک ابن سینا هم که تهش سوراخه!هرچی پول توش میریزی انگار نه انگار!  

اوووف حس مداحی رو داشتم که روضه میخوند و شماهام با من اشک میریختین...چقدر ناله کردم  

حالا بریم سراغ شکرانه ها:

خوشی ها و شادی ها،سلامتی ها و دورهمی ها خداروشکر همچنان ادامه داره....این بحران هم به زودی میگذره انشالله و شمیم خانم پولدار بچه به بغل می ایسته یه گوشه و به بی پولی لبخند میزنه هه زهی خیال باطل  

بیصبرانه منتظر چهارشنبه هستم که خودمو برسونم شمال و تو اون هوای بهشتی ریه هامو پر کنم از بوی بهار نارنج....... 

ای جاااااااااااااانم 

اها راستی ما اولین اب دوغ خیار امسالمون رو خوردیم خییییییییییلی خوشمزه بود با اینکه مامان یادش رفته بود توش خیار بریزه ولی معرکه بود 

دیروز صبح هم جاتون خالی حامد رو فرستادم خامه خرید و برای صبحانه خامه و توت فرنگی خوردم 

شب ها هم شام اگر خونه باشیم نون و پنیر و هندوانه میخوریم 

عااااشق این حس و حال بهاری ام......همه اینا که میگم نه اینکه شکمو باشم!نه!!!!! 

خوراکی ها هرکدوم حس خاصی در من ایجاد میکنن! 

و من عااااشق حس و حال بهارم 

روزهاتون بهاری دلاتون خوش لبخندتون مانا

نظرات 12 + ارسال نظر
بیضا پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1395 ساعت 09:57

ممنون عزیزم ګل دخمل هم خوبه هی شیطونی میکنه، همینجا دعات میکنم که الهی بزودی این احساس ها رو تجربه کنی. میدونی شمیم عزیزم، من یک جاری دارم که بچه نداره و ۲۵ ساله عروسی کرده دو بچه یک پسر و یک دختر فرزندی ګرفته و خیلی نازن خداوند حفظشون کنه، و یک خواهر شوهرم هم بچه نداره ۱۵ ساله عروسی کرده به هر در میزنه صلاح خدواند نیست بلاخره همون روزهای که عروسی من بود یعنی ۷ سال پیش یک پسر از خواهر شوهر بزرګه رو که تازه بدنیا آمد به فرزندی ګرفت ولی چون اینجا آزمایشات دوران بارداری و نوزادی نیست بچه عقب مانده بود و ما همه چند ماه بعد فهمیدیم الان پسر ۷ ساله هست و خودش هم همیشه غصه میخوره خیلی خیلی سخته من تمام این مراحل دیدم و رنجهای رو که متحمل میشن، یکبار ایران اومد که آی وی اف کنه ولی خودش آماده نبود و خیلی زمان میبرد و دوباره اومد ۲ بار هم پاکستان رفت ولی نتیجه نګرفت، خلاصه خیلی خیلی زحمت میبینه ولی قسمتش همینه، اینارو برات تعریف کردم که همیشه امیدوار باشی شما تو کشوری هستی که امکانات هرچی هست و انشاالله حتما یه روزی یه کوچولو تو بغلت میګیری من مطمینم. میبوسمت عزیز دلیم

مرسی بیضا جانم از اینهمه وقتی که برام گذاشتی و نوشتی...انشالله خدا به همه منتظران یه نی نی سالم و صالح هدیه کنه و نی نی همه رو حفظ کنه و بهشون ببخشه...
بیضا جانم خدا اگر بخواد ایران و افغانستان و پاکستان فرقی نمیکنه فقط کافیه اون بخواد و انشالله که برای خواهرشوهرشما هم بخواد

بانوی کوچک چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 14:45

سلام عزیزم الهی همیشه به خوشی وگردش باشین وای من انقددلم شمال میخوادبااینکه تازه بودیما ولی این فصل ی چیز دیگس ...الهی جیب تون پرپول باشه همیشه ونب نی بغل ببینمت شمیم جون

سلام به روی ماهت
ای جوونم انشالله سفر ماه عسل

نگین سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 14:13 http://m568.mihanblog.com/

شمیم جونمممم خیلی خیلی خیلــــــــی دوستت دارم

منم همینطور عززززیزم

سسسسسسسسسسسسسسسسس دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 08:41

سلام
چه خوب
بهتون خوش بگذره
شمیمی مونونم که بازم پر انرژی هستی

سلاام مرسی
بللللللله اینجوریاس دیگه

مهناز یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 18:35 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com

سلام عزیزم
کلا بهار اینجوریه و آدم دست و بالش خالی میشه!فدای سرتون خرجهایی که کردید.عوضش دور هم بودید و خوش گذروندید.
ایشالله خیلی زود شمیم خانم بچه به بغل پولدار رو میبینیم!
راستی من همیشه موقع کامنتهایی که میذارم میخوام اینو بپرسم و یادم میره!نهال که همیشه ازش حرف میزنی کیه؟خودم حدس زدم جاریت باشه،بعد فکر کردم یعنی با جاریت اینقدر صمیمی هستی؟خیلی جالبه برام

سلام به روی ماهت
اره بابا بهار با اینهمه قشنگی حیف که ادم خوابالوده
نهال خواهرشوهرمه عزیزم...وو البته بهترین دوستم قبل و بعد از ازدواج با همسرم

نگین یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 15:40 http://m568.mihanblog.com/

واقعاااا چرا اردیبهشت این ماه بسیار زیبا مصادف میشه با کسر بودجه؟

اوووووخ نگوووووو

نسیم یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 10:56 http://nasimmaman.blogsky.com

چه شوور مهربونی داری..همه رو مهمون کرده...نوش جونتون..........
وی خامه با توت فرنگی عالیه
سفر خوش بگذره خوشگلی

اخی راست میگی خداییش خیلی مهربونه
فداای تو بشم من عزیزم

بیضا یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 09:02

شمیم عزیزم الهی همیشه شاد و سلامت باشی و انشاالله به سلامتی بچه بغل بګیری و جیبت هم پر از پول بشه

ممنونم بیضای نازنینم گل دخملمون چطوره؟

نیسا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 16:32 http://nisa.blogsky.com

شمیم جون دلمون آب شد رفت. من خودم خیلی شکمو هستم مدام هوس خوراکی می کنم. الان هم با خواندن مطلبت بیهوش شدم.
نوش جونتون. همیشه شاد باشی عزیزم. شمال هم خوش بگذره.

الللهی بگردم دلت خواست؟
قربونت برم نیسای مهربون

سارا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:24 http://parepoore.persianblog.ir

شمیم شک ندارم امسال به آرزوهات میرسی. خدا میدونه جدی می گم. امسال سال رویش جوانه هاست.

انشالله دوست مهربون و خوش قلبم چقدر شما خوبین که همش دعاهای قشنگ قشنگ برام میکنین و دلمو روشن

اسفندونه شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:02 http://esfandooneh.blogsky.com

تازه من یه ذره دارم رو میام و از شل و ولی درمیام
خیلی جالب بود که این همه گریه کردی... من بیشتر خندیدم چون همون که خودت آخرش گفتی مد نظرم بود...
اما امیدوارم جیبت پرپول باشه. چون هزینه هات بسیار بالا رفته. با حامد هم صحبت کن که یه کمی مراقبت تر باشه تو خرج کردن تو این شرایط خاص!!!


همیشه بخند گل من
انشالله جیب پر پول برای همه باشه که بدجور بهش محتاجیم
اونم دیگه اخلاقش اینه اشکالی نداره بذار حال کنهبرا من که مهم نیست چون بالاخره طفلی هرجور شده هزینه های منو تامین میکنه

آنا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 11:55 http://aamiin.blogsky.com

آبدوغ خیار بدون خیار؟ خیلی باحال بود.
بهارنارنج در شمال؟ اوووم، اصلا!

اره سوتی سااال بود
بهار نارنج هم در ساری که خودش پایتخت بهار نارنجه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد