من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

من،زنی تنها در آستانه فصلی سرد...

یه انگیزه تازه برای زندگی

خونه تکونی مادرشوهر

سلام صبح بخیر 

حال و احوال خوبه الحمدلله؟ 

ما هم خوبیم شکر خدا.... 

هوا دوباره گرم شده و من توی شرکت نشستم بدون اینکه حتی شومینه رو روشن کنم .بسیار هم دلم چای و صبحانه میخواد ولی حسش نیست پاشم بیارم بخورم.... 

چهارشنبه رو یادتونه گفتم برنامه ام معلوم نیست؟خوب معلوم شد نهال زنگ زد و گفت نمیرم بیمارستان و منم تاختم به سمت خونه مامان اینا و ناهار یادم نیست چی خوردیم فقط یادمه موهای مامانم رو رنگ کردم و انقدر که سرفه کردم بابام ترسید و به زور بهم شیر دادن بلکه یکم اروم شم.اخه من چند سال پیش عین احمقا جو کزتی گرفتم و جرمگیرو وایتکس و پودر ماشین لباسشویی رو با هم قاطی کردم و افتادم به جون سرویس های بهداشتی به امید اینکه همه جا ضدعفونی بشه ولی چشمتون روز بد نبینه که تا یک هفته خون بالا میاوردم!یادمه شب اول که اینکارو کردم اصلا نمیتونستم نفس بکشم ....دیگه از اونموقع ریه هام حساس شده و اونروز بوی رنگ موی مامان رفت تو ریه ام و سرفه هام شروع شد... 

ساعت دو خاله کوچیکه اومد که موهاشو رنگ کنم که دیگه بخاطر وضعیت خرابم مامان براش رنگ کرد.بعدازظهر پیشمون موند و بچه هاش یکی یکی اومدن و مامان برای شام نگهشون داشت.خاله به من اصرار کرد حالا که ما اینجاییم تو هم بمون که دیگه حامد که زنگ زد بهش گفتم و اوکی رو داد.مامان برای شام قرمه سبزی ایی درست کرده بود که عجییییب خوشمزه بود!!!!!!شیدا هم هوس کرده بود چیکن استروگانف درست کنه که اونم خوشمزه شده بود.شام رو خوردیم و بعد هم یکم نشستیم به تعریف و خنده وساعت یازده هم اومدیم خونه. 

پنجشنبه از صبح تروتمیزکاری کردم و لباسشویی روشن کردم تا ظهر.ساعت یک هم اماده شدم و رفتم خونه دایی کوچیکه که ایندفعه دوره خونه اونا بود.اونجا هم باز کلی بزن و برقص و خوش گذرونی بود.ایندفعه پسر پسرخاله ام که دوسالشه باهام رفیق شده بود و از تو بغلم تکون نمیخورد!انقدر هم بامزه است و ریزه میزه و بور و خوشششگل که دلت میخواد بخوری این بچه رو!خلاصه خیلی مزه داد .... 

بعدازظهر هم مامان زنداییم رو بردم رسوندم خونشون وبا مامان اینا برگشتیم خونه اشون.تا هفت و نیم بودم و بعدش حامد اومد دنبالم و اومدیم خونه خودمون.اها سرراه رفتیم جیگر زدیم بر بدن و بعد رفتیم خونه 

جمعه صبح بیدار شدیم حامد دوش گرفت من صبحانه اماده کردم خوردیم و ساعت یازده و نیم رفتیم خونه مادرشوهر.خوب من هفته ایی یکبار یه ناهار جمعه رو میریم خونه اشون واونجا هم دست به سیاه و سفید نمیزنم!نه که نخواااام...خودش نمیذاره!ناهر که قبل از اینکه من برم اماده کردن و ظرفها رو که ماشین میشوره و بعدازظهر هم میام خونه دیگه ...ولی دیروز رفتم اونجا دیدم نهال روز قبلش پنجره ها رو تمیز کرده و پرده هارو دادن خشکشویی و زدن .گفتم خوب میومدم کمکتون.دیوارهاشون هنوز مونده بود منم دیگه تا لباسهامو دراوردم گفتم بذارید دیوارهارو من تمیز کنم! 

مادرشوهر هی اصرااار که نه و حالا بیا بشین و یه چای بخورو گفتم نه بذارید اول تمیز بشه بعد دیگه با خیال راحت میشینیم!!!خلاصه تی چرخشی رو اورد و افتادم به جون دیوارها...نهال هم پشت من تابلوهارو تمیز میکرد و زیر مبلها رو تی میکشید و خلاصه ساعت دو تموم شد. من تو این یازده سال که از ازدواجم میگذره این دومین بار بود که خونه مادرشوهرم کار میکردم!!!یکبار هم بعد از بازسازی خونشون رفتم کمکشون اثاث هاشون رو چیدیم.اها یکبار هم بابابزرگ حامد فوت کرده بود و من و مامانم و نهال از بهشت زهرا برگشتیم خونه و تا اونا برن سالن ناهار بخورن ما اومدیم خونه رو ترو تمیز کنیم و اب و چای اماده کنیم من گفتم جارو میشکم که سیم جارو برقی گیر کرد به میوه خوری کریستال گرون قیمت مادرشوهرم و چپه شد افتاد خورد شد....بنده خدا هی میگفت چشم و نظر بوده و قضا بلا بوده ولی از اون به بعد دیگه هیچ کاری به من نداد!!

خلاااااصه.....پسرها  رفته بودن بالا و جوجه کباب درست میکردن.ساعت دو ونیم دیگه جوجه ها هم اماده شد و اوردن پایین خوردیم .بعد ناهار هم جلوی تی وی دراز کشیدیم و چرتکی زدیم و ساعت پنج هم بیدار شدیم میوه و چای خوردیم و برگشتیم خونه خودمون. 

یه عالمه بادوم زمینی با روکش پنیری و چیپس و ماست خوردیم.استیج دیدیم.ساعت دوازده هم خوابیدیم... 

همین دیگه....میبینم که دختر خوبی شدم و تند تند دارم مینویسمامروز یه جایزه خوب به خودم میدم 

به خدا میسپارمتون مراقب خودتون باشین

نظرات 7 + ارسال نظر
شهرزاد سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 01:23

چقدر خوبه که با خواهرشوهرت اینقدر صمیمی هستی.ماشالا. قبل از ازدواج باهم دوست بودین یا

مرسی عزیزم بله ما قبل از ازدواج با هم دوست بودیم و خداروشکر که این دوستی بعد از ازدواج محکمترو صمیمی تر شد...

ریحانه یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 16:00

سلام گلم .من تابستون قصد دارم پیج بسازم تو اینستا برا خودم. چون الان درگیر ازمون و درس و اینا هستم وقت نمیکنم. تابستون ایشالا ساختم ادرسشو به دوستای وبلاگیم میدم. حتما اون موقع بهم سر بزن. فعلا فقط میتونم کامنت بنویسمو وبلاگ بخونم.خخخخ.وبلاگم ندارم گلم ولی چون خیلی به نویسندگی علاقه دارم و خب همیشه تو سر رسیدد برا خومو و خدا مینویسم.ولی بهم پیشنهاد زدن وبلاگو دادن بقیه.حتما اگه بشه اجراش میکنم. ولی اینستارو قطعا تابستون میسازم تا روزمره ها مو اونجا بزارم.ادرشو بهت میدم .

عززیزدلم پس برای کنکور میخونی!
به امید خدا انشالله موفق باشی
حتما حتما منتظرمیمونم دکتر ریحانه عزیز

بیضا یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 10:52

همیشه خوشحال و سلامت باشی عزیزم

ممنونم همینطور شما

اسفندونه شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 20:53 http://esfandooneh.blogsky.com

سلام سلام
خسته نباشید...چه خوبه که خونه مادرشوهر تنبلی میکنی
حالا ما یه دو ساعت بپیچونیم میگن رفتی...

سلام به روی ماهت
هه هه من کلا خیلی کاری ام اسفندونه ولی مادرشوهر از من کاری تره...یعنی یه دقیقه این بشر نمیشینه همش داره راه میره!!!

نسیم شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 13:33 http://nasimmaman.blogsky.com

ای قربون ای دختر زرنگ و خوشگل.........
ماشالا به شیدا جون که اینقد بزرگ شده که واسش خواستگار پیدا میشه
اله همه کارهان بی عیب و نقص پیش میره عزیزم

خدا نکنه عشق من
عززیزم خودمم باورم نمیشه خواهرکوچولوم به سنی رسیده باشه که بخواد از ما جدا شه

ریحانه شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 12:47

سلاممم.حالا که دختر خوبی شدی تند تند مینویسی بیا بوست کنم.اوووووخییییش.چه قد مزه داد. مامان شمیم اینده تو رو خدا مواد شوینده رو با هم قاطی نکن خیلی خطرناکه.باید بیشتر مراقب خودت باشی . خسته خونه تکونی . نباشی.راستی منظورت از اینکه گفتی بیشتر اشنا بشیم این بود که همین جا یه مدت منو بشناسی ایا یعنی از طریق کامنت هام به شناخت برسی؟ ببخش یه کم خنگم.خخخ.

سلام ای جااانم
اره ریحانه اونموقع ها عقلم نمیرسید الان دیگه اون کارا رو نمیکنم
منظورم این بود که با گذشت زمان تو بیشتر از خودت میگی شاید وبلاگی بزنی...یا به هرحال تو اینستا صفحه ایی داشته باشی و اینجوری همدیگرو بیشتر میشناسیم
دور از جونت عزیزم

سسسسسسسسسسسسسسسسس شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 11:23

سلام
خوش باشین بانو

سلام
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد